محل تبلیغات شما

اسبِ بدونِ باند ؛ زرد



من زنده شدم. عباس مرد.

یک جور ناپایداری تو سفینه پدیدار بود انگار هوا رو هم معلق نگه داری بین شش ها و راحت بدون صرفه انرژی به میزبانت که تازه اومده سلام کنی. میزبانت ژن خالص پی و استخون داریه که بهش تو خفا گرگ میگن. صبوری و متانت توی کلامش یاد همه چیز میندازه ذهن رو الا گرگ! با هم راهرو سفینه رو با یک دور خیز بلند غلت خوردیم و سرمون به دو سه جای هواپیمای بزرگمون همون سفینه ذهنی شما گرفت. اولش درد هم ناپایدار بود علائم حیاتی ما مثل تیک تیک ساعت و حرکت نکردن عقربه کوچیکه فیریز شده بود. ما اجساد هم نبودیم شایدم یک نوع اجساد ناپایدار بودیم که تو سطح این هواپیما میچرخیم!
عباس خندید گفت چرا دروغ میگی گفتم تو شوخی میکنی.
زمان گذشت.
عقربه کوچیکه حرکت کرد و در کش و کش هم بهم چسبیدیم. سبیل های عباس تو تن من حس مور مور و دروغگویی مرد بودنشون رو زنده می کرد! بعد همه جام رو زنده کرد.
من، عباس، چه سر نوشت تلخی داشتیم. من زنده شدم. عباس خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود.


چرا مردم کتاب نمی خوانند:  نتیجه گیری #مقاله شرق این است که: در ایران به‌واسطه نگاه برخی مسئولان و دولتمردانمان چندان احساس کمبود دانش و آگاهی وجود ندارد یا دقیق‌تر گفته باشیم در ایران نگاه دولتمردان و مسئولانمان به انسان و جامعه‌اش‌، به گذشته‌اش، امروزش یا آینده‌اش، به تحولات منطقه یا دنیا، به اخلاق و سایر جنبه‌های زندگی، جایی برای ابهام و شک و تردید و درنتیجه نیاز به آگاهی باقی نمی‌گذارد. مسئولان در زمینه هنر، سینما، تئاتر، ادبیات، شعر و این‌دست هنرها هم می‌دانند که چه چیزی مناسب است و باید منتشر یا ساخته شود و مردم آنها را ببینند، بشنوند یا بخوانند، چه رسد به مسائل ی، اجتماعی، اقتصادی، تاریخی، بین‌المللی.

کچل برابر اصل نیست

مریخ   آدم   مجنون  سایه   زمینِ آسمانِ شب  از اهالی چکسلاویی های قدیم بود. که پا درصحرا گم شد.

 کم دانو علف بدون سایه   خورشید   ایستاده  و هزاره سومِ میلاد ، نوری را با سیاره ی هشتپایِ  دُور ازمریخ

درآسمان فراسوی خیال و اون وراش که خیار و گوجهزیاد نبودن و غیر گوجه  اش  است

نام سیاره های دوره غیره ،  غیر مشتری بود. بلکه به نظرم شبیه جنس فرش هایآبادی است  که سمبوسه ها  تا حالا نخورده ، ندیدن ،  بودن ، به نظرش نباید زیاد دُور باشن.

 رفیقِ  شه   فابریک   اصل  که یک جورایی آدم بود که البته دقیق تر بگم نیستِ

چون از نسل گوجه یی ها بود که منقرض شده است  شروع به زدن دوره کرد.

دور مریخ  آدم ها   سایه   مجنون   اونبیچاره که حول نبودن چیزی به سراغش آاا  مده دستش به پاش ، چه؟  گریه کرد؟

منظورش رو با صدای کم دان و علف اینجا به رساییباز گو می کند! در این صحرا کسی آیا تناب دارد/

بله بچه های عزیز من سال ها پشت هم و پشت هم سالها مریخ  آدم  مجنون ها  سایه  بدون هیچ سایه ی حتی از خورشید و اون رفیق گوجهایی شکله ، گُندش ، گُشنش گذاشته. ولی قهرمان هیچ وقت نخواستهاز غار ماه بیرون بیاد.

میتونه ادله و اطلاعات زیادی بدم مثلا گرما

ریگ های داغ کویر بعد حتما دوتا مارمولک زشت بایه یه دوربین فیلم برداری هم باشه

پاشو عمو جان داستان داره کش می آد

دومی : نگاه برجسته تر

من دیگه حال اینجا رو ندارم چرا نمی فهمیدی

دومی : نگاه خیلی برجسته تر

مثل آدم صحبت کن اینا خنگن نمی فهمنند

 دومی : نگاهبسیار خیلی برجسته کم

در می اورده و سر مبارکه ؛ خوابِ آلوده اش  را خودش به خودش ها جوری زده زیر پتو ملحفه آخهاون موقه ها اینطوریا رسم بود. و وقتی کسی از سیاره ی  خیلی دور وسط یک صحرا گم شد. هیچ وقت به جذبه مفهمومیشتوجه می کرد آخه اصلا اینطور نداشته که بلکه دوست تر بیشتر داش فحش بده ش چون بنظرباید خیلی   دور   دور   دور   دور   حتی تر از ستاره ها بوده است  جایی که لک لک ها در آسمان خدایِش پرواز میکردن . وهر سال در ساعتِ موعدِ مورد وعده داده شده ی قبلی است. به  انجایی کوچیدن کردن و یک روز که از ساعت موقت وبدون برنامه ریزی کم بدون کمی ائتلاف وقت  کمی دور شده است . یکی از لک ، لک ، لک ، لک   های تو کارِ چشاش یخ میزده بعد نگو هم تخداشته بی پدر میره سراغ بهلول همونایی است ریشای بلند قرمزی داشته بود . پس شکمشاز چهار طرف بزده  بیرون دیوث شبیه بقچهبقالی سر کوچمون شد.

خلاصه براتون جونِ دلم بگه بچه های عزیز منخوشکِلای عمو  تو راه اون شکار چیه بدجنسِبود رو هم ناکام میزارنش بیچاره ی طعمه  بعدی  شد. اهنگ میاد

دکلمه میکنه:

 توروخدا لک لک ها باستون روپشت بوم علامت گذاشتم سال ها بعد هم بی یاین پیشِ منه آخه  خیلی ی ، ی ، حال دارین.


آخرین جستجو ها

mechanical engineering حس بی حس innegimu countcidicin کار دله هنوزم که هنوزه دوسش دارم بروز ترین وبلاگ ایرانی فروشگاه و مرکز پخش قفسه های چند منظوره فروشگاه سایبان برقی و سقف متحرک Dawn's site hurtdirola